واکسن 4 ماهگی
آره مامان جون هر وقت می خوام به مرکز بهداشت واسه واکسن ببریمت من خیلی دلهره دارم.... آخه خودم از آمپول وحشت دارم ....گلم تو هم که پاره تنمی ...واسه تو هم می ترسم بعد از وزن وقد ودور سرت.... نوبت به واکسنت رسید من که جرت ندارم بغلت کنم..بابا جون مرخصی ساعتی میگیره....که راحت شما رو ببریم و راحت هم برگردونیمت خونه... باباجون بغلت می گیره وخانم دکتر هم فونت می زنه.... البته هنوز واست نزدن......بعدش که قطره رو می خوری....واکسنت هم می زنن... گریه هات شروع میشه...دل ما هم بادیدن قیافت کباب میشه چون بعدش دو تایمون دور ورت هستیم دیگه نتونستیم ثبت وقایعش رو داشته باشیم ...